کامران

نظرات شخصی

کامران

نظرات شخصی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

 ... داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید// گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم// ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم// بسته سلسله سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

...

روحت شاد ای کمال الدین وحشی بافقی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۹
ح م کامران نیرومند

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت

مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند

هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را بفریاد دف و نی بخش

که ساز شرع ازین افسانه بی قانون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم

کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی

دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ

که زخم تیغ دلدارست و رنگ خون نخواهد شد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۴
ح م کامران نیرومند

 

یک پند زمن بشنو خواهی نشوی رسوا  / من خمره افیونم زنهار سرم مگشا

آتش به من اندر زن آتش چه زند با من / کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا

گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد/ نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را

یا صافیه الخمر فی آئینه المولی /  اسکر نفر الدا و السکر بنا اولی 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۶
ح م کامران نیرومند

برای اولین بار دلم به حال خودم سوخت، وقتی دیدم که دردهای ظاهری و بیماری جسمانی توانست که روحیه ام را خراب کند. بسیار نق نقو شدم و از عالم و آدم طلبکار! چه خیری از من به دیگران رسید؟ تا جایی که میدانم هیچ، و چه ثمری در ۳۶ سال گذشته داشتم؟ پاک هیچ. باز خدا را شکر که فهمیدم اگر کسی نق میزند حتما دردی دارد، هرچند بگویند فلانی بی جهت ایراد و بهانه میگیرد و نق میزند. قبلا وقتی در انجام کاری ناتوان میشدم نمیگفتم نمی‌توانم چون به سختی روی پایم می ایستم و ... بلکه میگفتم حوصله ندارم و تنبل شدم باشد برای بعد و بعد... البته باید برم دکتر و آزمایشگاه و ... ولی من که اصلا حوصله اش را ندارم شاید به این خاطر که پولش را ندارم...

و خیلیها هستند که حوصله ندارند غذایی بخورند، پزشکی بروند، و یا تولد بچه خواهر و برادرشان بروند... اینها هم انگار به سد بی پولی خورده اند، و یا کوچه بن بست عجز و بی چارگی که راه برگشتش هم بن بست است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۰۵:۰۹
ح م کامران نیرومند