توانستن یا نتوانستن، مسأله این است!؟
انجام بدهم یا ندهم!؟ خودکشی کردن کار سختی است، این که گناه بزرگ است به کنار، خود این عمل نیاز به اراده قوی و انگیزه قوی دارد پس این شخص عواملی در وجودش هست که خود جزو عوامل توفیق دنیا و آخرت میتوانند باشند. اگر به خودکشی فکر میکنم پس امکان و توان و اختیاری دارم که برای هدفی میخواهم به کار گیرم. چرا این عوامل را برای هدفی بهتر به کار نمیبرم. اگر هستم، اگر تصمیم میگیرم پس چرا بی ثمر و بی هدف. آن ضرب المثل تابلو که لیوان پر و خالی یا نیمه پر ونیمه خالی را ابراز میکند تقریباً همه جا به کار میرود، اگر ظرفی هست که هنوز خالی نیست پس هنوز فرصت هست. من وقتی میگویم که هیچ شانسی ندارم پس ظرف من هنوز جان دارد و هنوز امکانی هست، این نا امیدی آمیخته با خودمحوری است که فرصت من را میسوزاند. روابط و ایجاد ارتباط با کمی فعالیت بدست می آید و این فعالیت هم این است که بروم جایی و درخواست کمک کنم. هرچند همین درخواست کمک کردن از اطرافم خیلی سخت به نظر میرسد ولی واقعاً از خودکشی راحتتر است. بر اساس آمار تحقیقاتی فقط یک سوم افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، میمیرند و تعدادی هم فلج و معلول میشوند. کارهای زیادی هست که امکان موفقیت آن سی چهل درصد بیشتر نیست اگر موفق نشوم ،خب فلج که نمیشوم و یک تجربه هم بدست می آورم. ناراحت میشوم، اعصابم خرد میشود، شاید سرکوفت هم بخورم، خب که چی؟ ظرف هم خالی نشده که هیچ، کمی هم به آن اضافه شده است؛ چیزی که یاد گرفتم.