خنک آن قمارباز که...
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۴ ق.ظ
یکی از ابیات غزلیات شمس مولانا بد گرفتارم کرد؛ « خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش// بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر»
نمیدانم چرا چنین گفتم با خود و خدایم:
سلام ای با وفا جبار متکبر
ای که مثل گفتی و خواندی متفکر
نامت سلام و سلام شعر کتابت
روی آب خوش و خوشتر قعر کتابت
ولکن قولوااسلمنا گفتی به ما شما
ایمان بده ای دلم گرفتار من وما
کامران ناکام میردامروز یا فردا
کام من ده از لبت ای شفا دردا
۹۵/۰۳/۲۰