تکه های پراکنده
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم
دل بیمار شد ز دست رفیقان مددی
تا طبیبش بسر آریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و بتیغم زد ورفت
بازش آرید خدارا که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ورنه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده برون شد حافظ خوش گوی کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم
حرفی نباشد برای گفتن فال حافظ خوشتر است، این دریای سخنهای ناگفته در خود غرق میشود، سخنهایی که لای سطرهای حافظ و سعدی و مولوی و ... شاید خوانده شود.
۹۵/۰۴/۲۰