میرسد بوی جگر از دو لبم...
چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ب.ظ
--------
تلختر جام ای جان، صعبتر دام ای جان// آن بود که مانم، بی تو در تنهایی
خوش ترین مقصودی، با نواتر سودی// آن بود که گویی: چونی ای سودایی؟
پختگان را خمری، بهر خامان شیری// بهر شیره و شیرت، بین تو خون پالایی.
( عکس سیاه سفید بالای صفحه مال حدود ۵۸ سال پیش است و آن خانم مادر ۱۳ یا ۱۴ ساله ام است وپشت سرش کوچکترین دایی ام است که خدارا شکر زنده است ودر کانادا با زن و فرزندانش هستند و به دلایل سیاسی ممنوع الورود به ایران است و حقی از کسی ضایع نکرده و کسی را نکشته است فقط با برخی افراد صاحب قدرت سیاسی مخالف بود)
۹۵/۰۹/۲۴