خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او
سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ب.ظ
خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او// برهد از خر تن در سفر مصدر او
خلع نعلین کند وز خود و دنیا بجهد// همچو موسی قدم صدق زند بر در او
همچو جرجیس شود کشته عشقش صد بار// یا چو اسحاق شود بسمل از آن خنجر او
سر دیگر رسدش جز سر پر درد و صداع// مغفرت بنهد بر فرق سرش مغفر او
کیله رزقش اگر در شکند میکائیل// عوضش گاه بود خلد و گهی کوثر او
پدر و مادر و خویشان چو به خاکش بنهند// شود او ماهی و دریا پدر و مادر او
عشق دریای حیات است که او را تک نیست// عمر جاوید بود موهبت کمتر او
میرود شمس و قمر هر شب در گور غروب// می دهدشان فر نو شعشعه گوهر او
ملک الموت به صد ناز ستاند جانی// که بود با خبر و دیده ور از محشر او؟
تن ما خفته در آن خاک به چشم عامه// روح چون سرو روان در چمن اخضر او...
(غزل ۲۲۱۳ از دیوان کبیر)
۹۶/۰۷/۰۴