مدتی بود به خود گفته بودم که اول خودت آدم باش، بعد آدمیت تو بقیه را هم میکشد همانطور که آنهایی که به آدمیت رسیدند از قرنها پیش تا امروزیان جذب آدم میکنند، ای دل عجول و جهول نباش
ای آنها که به حق آدمیت و انسانیت میرسید، بکشید من را
مدتی بود به خود گفته بودم که اول خودت آدم باش، بعد آدمیت تو بقیه را هم میکشد همانطور که آنهایی که به آدمیت رسیدند از قرنها پیش تا امروزیان جذب آدم میکنند، ای دل عجول و جهول نباش
ای آنها که به حق آدمیت و انسانیت میرسید، بکشید من را
قمار بدترین اعتیاد است- مثل رولت یا انواع بازی کارت و دایس- هر چقدر میبازی ولی هوسها شدیدتر میشوند، یه بار دیگه، میبرم و بعد ولش میکنم، زهی خیال باطل، ببری میگی که خوب بردم بعدی هم حتما میبرم ولی بیشتر می بازی! هوس قمار دیگر، دیگر و دیگر وعده ها دائمی و ناکامی همیشگی، جان خود را بی ارزش میکنم که میبرم یا میبازم؛ تن آدمی شریف است به جان آدمیت.
قماری دیگر بسازم با این خودپرست به معنی، امید که مقامر حساب سود و زیان بهتر ز من دارد.
یکی از ابیات غزلیات شمس مولانا بد گرفتارم کرد؛ « خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش// بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر»
نمیدانم چرا چنین گفتم با خود و خدایم:
سلام ای با وفا جبار متکبر
ای که مثل گفتی و خواندی متفکر
نامت سلام و سلام شعر کتابت
روی آب خوش و خوشتر قعر کتابت
ولکن قولوااسلمنا گفتی به ما شما
ایمان بده ای دلم گرفتار من وما
کامران ناکام میردامروز یا فردا
کام من ده از لبت ای شفا دردا
سخنرانی سید حسن نصر الله در ۲۰۱۵ یک سال پس از کودک کشی و جنایت مخوف در غزه توسط رژیم ترور- صهیونی اسراییل که دوباره گوش کردم و ندای حق راه خود را در سینه ام گشود، تحلیل نشست هرتزالیا بیشتر روشن کرد که اینهمه قتل و خونریزی در سوریه، لبنان، عراق و یمن و ... برای به فراموشی سپردن وضعیت فلسطین است، نظم نوین جهانی با نقش ونگاری دیگر...
به کانال تلگرام این حقیر اگر دوست داشتید مراجعه کنید
بیت ۳۷۲۱ مثنوی معنوی؛
از علی آموز اخلاص عمل// شیر حق را دان مطهر از دغل...
ای علی که جمله عقل و دیده ای// شمه ای واگو از آنچه دیده ای...
چون تو بابی آن مدینه علم را// چون شعاعی آفتاب حلم را...
و دفتر اول مثنوی در بیت ۴۰۰۳ با « صبر آرد آرزو را نه شتاب// صبر کن، والله اعلم بالصواب» به دفتر دوم میرسد.
تقاضا دارم این قسمت را بخوانید که مفید است به ویژه اگر مثل من سنی مذهب هستید، که مولانا جلال الدین رومی هم به گفته خودش سنی مذهب است.
خوشست خلوت اگر یار یارمن باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تو اش مهر بر دهن باشد
چند شب پیش گوینده رادیو پیام از عطار نیشابوری طرفداری میکرد و به ملای رومی گفت که دکاندار است و همین! البته دکاندار است و دکاندار حق است، ای برادر برو غزلیات شمس را بخوان، در یکی از غزلها می گفت که « دکان من سودای او...»، خداوند تو را با انبیا و رسول اسلام محشور کند که خود رسول حق هستی و بعد از هفت قرن رقیبی نداری ای ملای رومی، ای جلال الدین بلخی، ای حق پرست و ای افتخار آدمی.