امام خامنه ای دیروز این مطلب را فرمودند و زمانیکه زندگی مردم شرطی شده است اقتصاد هم شرطی میشود و کلی حرف زدن فایده ای ندارد باید به جزییات بپردازیم، وقتی شخصی توانسته است درآمدی از اینترنت کسب کند ( اینترنت در قبال اینترانت) یک هفته کارش لنگ شده است و البته مسائل امنیتی در جای خود ولی وقتی دولت مملکت را به اینترنت شرطی کرده است اگر دست و پای این بیمار (اقتصاد) را ببرد و این برش ناشیانه را درست نکند و کلی بگوید که درست میشود بدانید که بطور کلی درست نمیشود. ما روزگار خود را میگذرانیم و امثال من که با سختی آشنا هستم و یاد گرفتم با تکه ای نان خشک و جرعه ای آب زندگی کنم آیا دولتمردان میتوانند؟
ببرد از من قرار و طاعت هوش// بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کله دار// ظریفی مهوشی ترکی قبا پوش
ز تاب آتش سودای عشقش// بسان دیگ دایم می زنم جوش
چو پیراهن شوم آسوده خاطر// گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم// نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردست// بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ// لب نوشش لب نوشش لب نوش.
... ای کسانی که ایمان آورده اید چرا به آنچه می گویید عمل نمی کنید..
نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد// نیاز بلهوس همچون نماز بی وضو باشد
ز مستی آنکه می گوید اناالحق کی خبر دارد// که کرسی زیر پا یا ریسمان در گلو باشد
نهم در پای جان بندی که تا جاوید نگریزد// از آن کاکل که من دانم گرم یک تار مو باشد
به خون غلتیدم از عشق تو حد چون من نگرداند// به یک پیمانه آن ساقی کش این می در سبو باشد
نه صلحت باعثی دارد نه خشمت موجبی یا رب// چه خواند این طبیعت را کسی وین خو چه خو باشد
بدین بی مهری ظاهر مشو نومید ازو وحشی// چه می دانی تو؟! شاید در ته خاطر نکو باشد.
( وحشی بافقی)
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده ای نبود.
چو پیروز شد دزد تیره روان // چه غم دارد از گریه کاروان؟
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی گفتش از کاروانیان مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن.
آهنی را که موریانه بخورد// نتوان برد ازو بصیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ؟// نرود میخ آهنی در سنگ
همانا که جرم از طرف ماست.
بروزگار سلامت شکستگان دریاب// که خیر خاطر مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو بزاری طلب کند چیزی// بده، وگرنه ستمگر بزور بستاند
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و بپالوده هر خس بودن
( حکیم عمر خیام)
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
( امروز روز بزرگداشت حجت الحق الامام عمر ابن ابراهیم خیام نیشابوری است)
از من تو را فقط دعایی که الهی زندگی بهنام صفوی هرچه بهتر از دنیایش بادا پس از گذر از پل مرگ دنیایی